خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قوز کردن
[فعل]
to hunch
/hʌntʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hunched]
[گذشته: hunched]
[گذشته کامل: hunched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قوز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قوز کردن
1.He hunched his shoulders and thrust his hands deep into his pockets.
1. او شانه هایش را قوز کرد و دست هایش را تا ته در جیب هایش فرو کرد.
2.She leaned forward, hunching over the desk.
2. او به جلو خم شد و پشت میز قوز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
humus
humpback whale
hump
humous
humorously
hunch forward
hunch over
hundred
hundred and one
hundred dollar bill
کلمات نزدیک
humus
humphrey
humpback whale
hump-backed bridge
hump
hunchback
hunchbacked
hunched
hundred
hundredth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان