1 . تشخیص دادن 2 . مشخص کردن 3 . پیدا کردن
[فعل]

to identify

/aɪˈdɛntəˌfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: identified] [گذشته: identified] [گذشته کامل: identified]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تشخیص دادن شناسایی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شناسایی کردن باز شناختن
formal
مترادف و متضاد ID pin down recognize remember spot
to identify somebody/something
کسی/چیزی را تشخیص دادن [شناسایی کردن]
  • 1. Numerous witnesses identified the butcher as the thief.
    1. شاهدهای بسیاری، قصاب را به‌عنوان دزد شناسایی کردند.
  • 2. With only a quick glimpse, Reggie was able to identify his girlfriend in the crowd.
    2. تنها با یک نظر اجمالی، "رجی" توانست دوست‌دخترش را در جمعیت تشخیص دهد.

2 مشخص کردن

formal
مترادف و متضاد confirm determine verify
to identify something
چیزی را مشخص کردن
  • You need to identify your priorities.
    شما باید اولویت‌های خود را مشخص کنید.
to identify what/which…
مشخص کردن چه/کدام...
  • They are trying to identify what is wrong with the present system.
    آنها دارند سعی می‌کنند مشخص کنند سیستم فعلی چه مشکلی دارد.

3 پیدا کردن یافتن

formal
to identify something
چیزی را پیدا کردن
  • 1. Scientists have identified the gene that causes abnormal growth.
    1. دانشمندان ژنی که منجر به رشد غیرطبیعی می‌شود را پیدا کرده‌اند.
  • 2. They identified a number of problems.
    2. آنها چند مشکل پیدا کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان