Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . آتش زدن
[فعل]
to ignite
/ɪgˈnaɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: ignited]
[گذشته: ignited]
[گذشته کامل: ignited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آتش زدن
روشن کردن، شعلهور شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آتش زدن
افروختن
برافروختن
formal
مترادف و متضاد
burn
burn up
catch fire
extinguish
go out
1.A careless remark helped to ignite the conflict between the brothers and the sisters.
1. یک جمله بیدقت باعث شعلهور شدن کشمکش بین خواهر و برادر شد.
2.One match can ignite an entire forest.
2. یک کبریت میتواند یک جنگل را آتش بزند.
3.Spark plugs ignite in an automobile engine.
3. شمع اتومبیل، موتور اتومبیل را روشن میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ignitable
ignescent
igneous rock
igneous
igm
ignited
igniter
ignitible
ignition
ignition coil
کلمات نزدیک
igneous rock
igneous
igloo
igbo
iffy
ignition
ignition key
ignominious
ignominy
ignorance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان