خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در هچل (افتادن)
[عبارت]
in the soup
/ɪn ðə sup/
1
در هچل (افتادن)
در دردسر (افتادن)
1.Now I'm really in the soup. I broke Mrs. Franklin's antique vase.
1. حالا واقعا در هچل افتادم. گلدان قدیمی خانم فرانکلین را شکستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
in the short term
in the shadow of
in the sense that
in the same way
in the right place at the right time
in the south, it's hot and dry.
in the trenches
in the west, iran borders turkey and iraq.
in the west, it's cold and snowy.
in the wild
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان