خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیاعتنایی
[اسم]
indifference
/ɪnˈdɪfərəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیاعتنایی
بیعلاقگی، بیاهمیتی، بیتفاوتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیاعتنایی
بیعلاقگی
خونسردی
مترادف و متضاد
heedlessness
impassiveness
nonchalance
care
heed
1.Allen's indifference to his schoolwork worried his parents.
1. بیاعتنایی "الن" به تکالیف مدرسهاش موجب نگرانی والدینش شده بود.
2.It was a matter of indifference to Bernie whether the story circulating about his engagement was true or not.
2. برای "برنی" مسئله بیاهمیتی بود که آیا داستانی که درباره نامزدیاش (در دهان مردم) میچرخید حقیقت دارد یا خیر.
3.My father could not refrain from commenting on Linda's indifference toward her brother's tears.
3. پدرم نتوانست از نظر دادن پیرامون بیتفاوتی "لیندا" نسبت به اشکهای برادرش اجتناب کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
indictment
indictable
indict
indicator panel
indicator
indifferent
indigence
indigenous
indigent
indigestible
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان