خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فقر
[اسم]
indigence
/ˈɪndɪdʒəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فقر
تهیدستی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تنگدستی
مترادف و متضاد
indigency
poverty
affluence
1.Most economists believe that the best way to prevent indigence is to expand employment opportunities.
1. بیشتر اقتصاددانان معتقدند که بهترین راه جلوگیری از فقر، توسعه فرصت های شغلی است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
indifferent
indict
indicator
indication
indicate
indigenous
indigent
indigestion
indignation
indigo
کلمات نزدیک
indifferent
indifference
indictment
indictable
indict
indigenous
indigent
indigestible
indigestion
indignant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان