1 . مستمند
[صفت]

indigent

/ˈɪndɪdʒənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more indigent] [حالت عالی: most indigent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مستمند فقیر، تهی دست

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌بضاعت تنگدست تهیدست مفلس
مترادف و متضاد impoverished needy poor
  • 1.The indigent families needed the salaries of their children.
    1. خانواده‌های مستمند به حقوق فرزندان خود نیاز داشتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان