خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آلوده (به آفت و جانوران موذی)
[صفت]
infested
/ɪnˈfɛstəd/
غیرقابل مقایسه
1
آلوده (به آفت و جانوران موذی)
1.The basement was infested with mice.
1. زیرزمین، آلوده به [پر از] موش بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
infestation
infest
infertility
infertile
inferno
infidel
infidelity
infield
infighting
infiltrate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان