خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رنجور
[صفت]
infirm
/ɪnˈfɜːrm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: infirmer]
[حالت عالی: infirmest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رنجور
ضعیف، ناتوان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناتوان
1.Father was becoming increasingly infirm.
1. پدر داشت به شدت ضعیف می شد.
2.to grow old and infirm
2. پیر و رنجور شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
infinity
infinitive
infinitival
infinitesimal
infinitely
infirmary
infirmity
infix
inflame
inflamed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان