خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحریک کردن
2 . سرخ کردن
[فعل]
to inflame
/ɪnˈfleɪm/
فعل گذرا
[گذشته: inflamed]
[گذشته: inflamed]
[گذشته کامل: inflamed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تحریک کردن
بر انگیختن
1.His comments have inflamed teachers all over the country.
1. نظرات او معلمها را در سراسر کشور برانگیخت.
2
سرخ کردن
ملتهب کردن
1.Her finger joints were inflamed with rheumatoid arthritis.
1. مفاصل انگشتان او بهخاطر روماتیسم مفصلی ملتهب شده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
infix
infirmity
infirmary
infirm
infinity
inflamed
inflammability
inflammable
inflammation
inflammatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان