خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . افزودن
2 . تحریف کردن
[فعل]
to interpolate
/ˌɪˈtɜrpəˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: interpolated]
[گذشته: interpolated]
[گذشته کامل: interpolated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
افزودن
گنجاندن
formal
مترادف و متضاد
add
incorporate
insert
1.The illustrations were interpolated in the text.
1. (آن) تصاویر به متن افزوده شدند [آن تصاویر در متن گنجانده شدند].
2
تحریف کردن
formal
مترادف و متضاد
distort
1.Don't you think that someone has interpolated the Bible?
1. فکر نمیکنی که کسی انجیل را تحریف کردهاست؟
تصاویر
کلمات نزدیک
interpol
interplay
interplanetary
interpersonal skills
interpersonal
interpose
interpret
interpretation
interpretative
interpreter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان