خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهطور نامنظم
2 . بهصورت غیرعادی
3 . بهصورت نامتقارن
[قید]
irregularly
/ɪˈreɡjələrli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more irregularly]
[حالت عالی: most irregularly]
1
بهطور نامنظم
با بیقاعدگی
مترادف و متضاد
regularly
1.His heart started beating irregularly.
1. قلب او بهصورت نامنظم شروع به تپیدن کرد.
2
بهصورت غیرعادی
بهصورت غیرطبیعی
مترادف و متضاد
abnormally
regularly
to behave irregularly
بهصورت غیرعادی رفتار کردن
3
بهصورت نامتقارن
مترادف و متضاد
unevenly
regularly
irregularly shaped
شکل نامتقارن داشتن
تصاویر
کلمات نزدیک
irregularity
irregular verb
irregular
irrefutable evidence
irrefutable
irrelevance
irrelevant
irreligious
irreparable
irreparably
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان