خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چاقوی جیبی
2 . به شکل هفت درآمدن (وسیله نقلیه دوکابینه)
[اسم]
jackknife
/ʤæknaɪf/
قابل شمارش
[جمع: jackknives]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چاقوی جیبی
چاقوی تاشو
مترادف و متضاد
pocketknife
1.He killed his girlfriend with a jackknife.
1. او دوست دخترش را با (یک) چاقوی جیبی کشت.
[فعل]
to jackknife
/ʤæknaɪf/
فعل ناگذر
[گذشته: jackknifed]
[گذشته: jackknifed]
[گذشته کامل: jackknifed]
صرف فعل
2
به شکل هفت درآمدن (وسیله نقلیه دوکابینه)
خم شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
jackie
jackfruit
jacket potato
jacket
jackdaw
jackpot
jackrabbit
jacks
jackson
jacob
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان