1 . چاقوی جیبی 2 . به شکل هفت درآمدن (وسیله نقلیه دوکابینه)
[اسم]

jackknife

/ʤæknaɪf/
قابل شمارش
[جمع: jackknives]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چاقوی جیبی چاقوی تاشو

مترادف و متضاد pocketknife
  • 1.He killed his girlfriend with a jackknife.
    1. او دوست دخترش را با (یک) چاقوی جیبی کشت.
[فعل]

to jackknife

/ʤæknaɪf/
فعل ناگذر
[گذشته: jackknifed] [گذشته: jackknifed] [گذشته کامل: jackknifed]

2 به شکل هفت درآمدن (وسیله نقلیه دوکابینه) خم شدن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان