خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به خطر انداختن
[فعل]
to jeopardize
/ˈʤɛpərˌdaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: jeopardized]
[گذشته: jeopardized]
[گذشته کامل: jeopardized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به خطر انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به خطر انداختن
به مخاطره انداختن
formal
مترادف و متضاد
damage
endanger
threaten
safeguard
1.He would never do anything to jeopardize his career.
1. او هیچوقت کاری نمیکند که شغلش را به خطر بیندازد.
2.Soldiers jeopardize their lives in war.
2. سربازان جان خود را در جنگ به خطر میاندازند.
تصاویر
کلمات نزدیک
jensen
jenny
jennifer
jennie
jenkins
jeopardy
jeremy
jerk
jerkily
jerkin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان