خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوری کردن
2 . دور نگه داشتن
[فعل]
to keep away
/kip əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: kept away]
[گذشته: kept away]
[گذشته کامل: kept away]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دوری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوری کردن
1.He wants her to keep away, but he wants her to be near too.
1. او از او میخواهد که دور بماند، اما از او میخواهد که نزدیکش نیز باشد.
2.I told them to keep away from the edge of the cliff.
2. به آنها گفتم که از لبه پرتگاه دوری کنند.
2
دور نگه داشتن
دور کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور کردن
to keep something/somebody away from something
چیزی/کسی را از چیزی دور نگه داشتن
1. Her illness kept her away from work for several weeks.
1. بیماریاش او را برای چند هفته از محل کارش دور نگه داشت.
2. Keep your children away from the construction site.
2. فرزندانتان را از محل ساختوساز دور نگه دارید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
keep an eye on
keep
keenly
keen
keel over
keep back
keep company
keep down
keep in
keep mum
کلمات نزدیک
keep asking
keep an eye out for something
keep an eye on
keep ahead
keep a stiff upper lip
keep back
keep body and soul together
keep books
keep calm
keep control of
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان