Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . تاخیر
2 . عقب بودن
[اسم]
lag
/læɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تاخیر
وقفه، فاصله میان دو رویداد مرتبط
[فعل]
to lag
/læɡ/
فعل گذرا
[گذشته: lagged]
[گذشته: lagged]
[گذشته کامل: lagged]
صرف فعل
2
عقب بودن
پشت سر کسی بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واماندن
عقب افتادن
عقب ماندن
مترادف و متضاد
trail
1.The little boy lagged behind his parents.
1. پسر کوچک پشت سر پدر و مادرش بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lafora's disease
lafitte
laffite
laevulose
laetrile
lag b'omer
lag behind
lag bolt
lag screw
lagan
کلمات نزدیک
ladylike
ladykiller
ladybug
ladybird
lady-in-waiting
lager
lager lout
laggard
lagoon
lahnda
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان