خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قانون
[اسم]
law
/lɔ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قانون
علم حقوق، حقوق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصل
حقوق
قانون
مترادف و متضاد
rules and regulations
the legal profession
to break the law
قانون شکستن
If they entered the building they would be breaking the law.
اگر آنها وارد ساختمان شوند قانون شکنی کردهاند.
against the law
خلاف قانون
In Sweden it is against the law to hit a child.
در سوئد کتک زدن کودک خلاف قانون است.
within the law
در حیطه [چهارچوب] قانون
Defence attorneys can use any means within the law to get their client off.
وکیل مدافعها میتوانند از هر ابزاری در چهارچوب قانون استفاده کنند تا موکل خود را نجات دهند.
by law
قانونا
British schools are now required by law to publish their exam results.
مدارس بریتانیایی اکنون قانونا موظف هستند که نتایج آزمونهایشان را منتشر کنند.
law enforcement
اعمال [اجرای] قانون
the need for better law enforcement
نیاز به اجرای قانون بهتر
company/international/tax ... law
قانون شرکت/بینالمللی/مالیاتی و...
1. civil law
1. قانون مدنی
2. federal law
2. قانون فدرال
3. immigration laws
3. قوانین مهاجرتی
law against something
قانون علیه چیزی
the 1996 law against the hiring of illegal immigrants
قانون 1996 علیه استخدام مهاجرین غیرقانونی
law on something
قانون درباره چیزی
The government has introduced some tough new laws on food hygiene.
دولت چند قانون سفت و سخت جدید درباره بهداشت مواد غذایی ارائه داده است.
to pass a law
یک قانون را به تصویب رساندن
to study law
(رشته) حقوق خواندن
He is studying law.
او حقوق میخواند.
law school
دانشگاه حقوق
He's in law school.
او دانشجوی دانشگاه حقوق است.
تصاویر
کلمات نزدیک
lavishly
lavish
lavinia
lavender
lavatory
law and order
law enforcement
law firm
law of probability
law school
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان