خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باقی ماندن
2 . ماندن
[فعل]
to linger
/ˈlɪŋgər/
فعل ناگذر
[گذشته: lingered]
[گذشته: lingered]
[گذشته کامل: lingered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باقی ماندن
مترادف و متضاد
remain
stay
wait around
disappear
leave
vanish
1.Some traditions linger on long after they have lost their meanings.
1. برخی سنتها مدتها بعد از از دست دادن معنیشان باقی میمانند.
2.The odor didn't vanish, but lingered on for weeks.
2. بوی عطر از بین نرفت، بلکه برای هفتهها باقی ماند.
2
ماندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پا به پا کردن
مردد بودن
مترادف و متضاد
dawdle
loiter
leave
1.After the campus closed for the summer, some students lingered on, reluctant to go home.
1. بعد از بسته شدن پردیس دانشکده برای تابستان، بعضی دانشجویان که بیمیل به خانه رفتن بودند، ماندند.
2.She lingered for a few minutes to talk to Nick.
2. او چند دقیقه ماند تا با "نیک" صحبت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
linesman
liner note
liner
linen
lineman
lingerie
lingering
lingual
linguini
linguist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان