1 . (چیز خطرناک، ناخوشایند و...) تجربه کردن
[فعل]

to live through

/lɪv θru/
فعل گذرا
[گذشته: lived through] [گذشته: lived through] [گذشته کامل: lived through]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (چیز خطرناک، ناخوشایند و...) تجربه کردن تجربه (خطرناک، ناخوشایند و...) را پشت سر گذاشتن

  • 1.He could never know the pain and fear this child had lived through
    1. او هیچ‌وقت نمی‌توانست درد و ترسی که این کودک تجربه کرده بود را درک کند.
  • 2.He has lived through two world wars.
    2. او دو جنگ جهانی را تجربه کرده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان