خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (چیز خطرناک، ناخوشایند و...) تجربه کردن
[فعل]
to live through
/lɪv θru/
فعل گذرا
[گذشته: lived through]
[گذشته: lived through]
[گذشته کامل: lived through]
صرف فعل
1
(چیز خطرناک، ناخوشایند و...) تجربه کردن
تجربه (خطرناک، ناخوشایند و...) را پشت سر گذاشتن
1.He could never know the pain and fear this child had lived through
1. او هیچوقت نمیتوانست درد و ترسی که این کودک تجربه کرده بود را درک کند.
2.He has lived through two world wars.
2. او دو جنگ جهانی را تجربه کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
live rail
live on
live off the fat of the land
live off
live language
live together
live up
live wire
live with
live-in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان