خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با کسی زندگی کردن
2 . ساختن (با چیزی)
[فعل]
to live with
/lɪv wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: lived with]
[گذشته: lived with]
[گذشته کامل: lived with]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با کسی زندگی کردن
مترادف و متضاد
live together
1.She's living with her boyfriend.
1. او (دارد) با دوستپسرش زندگی میکند.
2
ساختن (با چیزی)
تحمل کردن
1.I just had to learn to live with the pain.
1. من فقط باید یاد میگرفتم با درد بسازم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
live wire
live up to
live together
live to tell the tale
live to see the day
live within means
live-action role play
live-bearing
live-blog
live-forever
کلمات نزدیک
live wire
live up
live together
live through
live rail
live-in
liveable
livelihood
liveliness
lively
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان