1 . محلی 2 . قطار محلی 3 . فرد محلی
[صفت]

local

/ˈloʊ.kəl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: موضعی محلی
مترادف و متضاد community domestic neighbourhood regional global national
a local accent/hospital/issues/population/school...
یک لهجه/بیمارستان/مسائل/جمعیت/مدرسه و... محلی
  • 1. Most of the local population depend on fishing for their income.
    1. بیشتر جمعیت محلی درآمدشان وابسته به ماهیگیری است.
  • 2. Our children all go to the local school.
    2. بچه‌های ما همه به مدرسه محلی [محله] می‌روند.
[اسم]

local

/ˈloʊ.kəl/
قابل شمارش

2 قطار محلی اتوبوس محلی

  • 1.You should catch the local into New Delhi.
    1. باید سوار قطار محلی «نیو دهلی» بشوی [باید با قطار محلی به «نیو دهلی» بروی].

3 فرد محلی اهل محله، بومی

مترادف و متضاد native
  • 1.The locals are very friendly.
    1. اهالی محله [بومیان] خیلی مهربان هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان