خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به موفقیت دست یافتن
2 . به موقع جایی رسیدن
3 . زنده ماندن
[عبارت]
make it
/meɪk ɪt/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
به موفقیت دست یافتن
موفق شدن
مترادف و متضاد
succeed
1.Fe made it big in the music business.
1. "فی" در بازار موسیقی بسیار موفق شد.
2.Very few actors actually make it.
2. بازیگران خیلی کمی واقعا به موفقیت دست مییابند.
to make it as something/somebody
به عنوان چیزی/کسی موفق شدن
He never really made it as an actor.
او هیچوقت واقعا بهعنوان یک هنرپیشه موفق نشد.
2
به موقع جایی رسیدن
رسیدن، سر قرار حاضر شدن
1.If we run, we will make it.
1. اگر بدویم، به موقع خواهیم رسید.
3
زنده ماندن
دوام آوردن، جان سالم به در بردن
مترادف و متضاد
survive
1.I don't know how I made it through the week.
1. نمیدانم چطور کل هفته را دوام آوردم.
2.The doctors think he's going to make it.
2. دکترها معتقدند که او زنده خواهد ماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
make headway
make head or tail of something
make headlines
make hay while the sun is shining.
make goo-goo eyes at someone
make it clear
make it in
make it up with
make light of
make love
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان