1 . خراب کردن
[فعل]

to mess up

/mɛs ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: messed up] [گذشته: messed up] [گذشته کامل: messed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراب کردن از دست دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دسته گل به آب دادن
to mess something up
چیزی را خراب کردن/از دست دادن
  • 1. Don't try to cook lunch without me, you'll only mess it up.
    1. سعی نکن بدون من ناهار بپزی، فقط آن را خراب می کنی.
  • 2. Don’t mess my hair up!
    2. موهایم را خراب نکن!
  • 3. I feel I've messed up my chances of getting the job.
    3. فکر کنم شانسم را برای به‌دست آوردن آن کار از دست داده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان