خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرخ کردن (گوشت و...)
2 . ریزریز کردن
3 . گوشت چرخ کرده
[فعل]
to mince
/mɪns/
فعل گذرا
[گذشته: minced]
[گذشته: minced]
[گذشته کامل: minced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چرخ کردن (گوشت و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرخ کردن
مترادف و متضاد
grind
1.Mince the meat up with some onion and garlic.
1. گوشت را با کمی پیاز و سیر چرخ کنید.
minced beef
گوشت گاو چرخکرده
2
ریزریز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریزریز کردن
1.Mince the onions.
1. پیازها را ریزریز کن.
[اسم]
mince
/mɪns/
غیرقابل شمارش
3
گوشت چرخ کرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قیمه
1.a pound of mince
1. یک پوند گوشت چرخ کرده
تصاویر
کلمات نزدیک
minatory
minaret
mina
min.
min
mince pie
mincemeat
mincer
mind
mind game
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان