Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . مینیاتور
[اسم]
miniature
/ˈmɪniəˌʧʊr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مینیاتور
سایز کوچک، ریز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگارگری
مینیاتوری
مینیاتور
formal
مترادف و متضاد
little
small-scale
tiny
giant
1.Instead of buying a massive dog, Teddy got a miniature poodle.
1. "تدی" در عوض خریدن یک سگ بزرگ یک (سگ) پودل مینیاتوری خرید.
2.The young boy wanted a miniature sports car for his birthday.
2. پسر جوان یک ماشین اسپرت سایز کوچک برای تولدش میخواست.
تصاویر
کلمات نزدیک
mini-roundabout
mini truck
mingle
minesweeper
mineralogy
miniaturist
minibar
minibeast
minibus
minicab
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان