خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اقلیت
[اسم]
minority
/maɪˈnɔrəti/
قابل شمارش
[جمع: minorities]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اقلیت
تعداد کم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقلیت
مترادف و متضاد
small group
majority
1.A minority of our athletes who competed in the Olympics were victorious.
1. تعداد کمی از ورزشکاران ما که در المپیک رقابت کردند پیروز شدند.
2.Native Americans are a minority group in the United States.
2. بومیهای آمریکا در ایالات متحده گروه اقلیت محسوب میشوند.
3.Only a small minority of the neighborhood didn't want a new park.
3. تنها اقلیت کوچکی از همسایهها پارک جدید نمیخواستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
minor league
minor injuries
minor disagreement
minor ailment
minor
minority government
minster
mint
mint julep
mint sauce
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان