Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جزئی
2 . مینور (موسیقی)
3 . رشته شناور
4 . فرد زیر سن قانونی
5 . در رشته دوم درس خواندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
minor
/ˈmɑɪ.nər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more minor]
[حالت عالی: most minor]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جزئی
فرعی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرعی
مترادف و متضاد
major
1.It requires a few minor adjustments.
1. آن به کمی تنظیمات جزئی نیاز دارد.
2.She suffered only minor injuries.
2. او فقط آسیبهای جزئی دید [متحمل آسیبهای جزئی شد].
a minor offense
تخلف جزئی
a minor road
یک جاده فرعی
2
مینور (موسیقی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مینور
1.Mahler’s Symphony No. 3 in D minor
1. سمفونی "مالر" شماره 3 در گام ر مینور
[اسم]
minor
/ˈmɑɪ.nər/
قابل شمارش
3
رشته شناور
رشته فرعی، رشته دوم
4
فرد زیر سن قانونی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خردسال
صغیر
1.It is an offense to serve alcohol to minors.
1. الکل دادن به افراد زیر سن قانونی جرم است.
[فعل]
to minor
/ˈmɑɪ.nər/
فعل ناگذر
[گذشته: minored]
[گذشته: minored]
[گذشته کامل: minored]
صرف فعل
5
در رشته دوم درس خواندن
در رشته شناور تحصیل کردن
1.Maggie majored in economics and minored in psychology.
1. "مگی" اقتصاد را به عنوان رشته اصلی خواند و در روانشناسی به عنوان رشته فرعی تحصیل کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
minnow
minke whale
mink
minivan
minister
minority
mint
mint geranium
mint julep
minty
کلمات نزدیک
minnow
minnie
minnesota
minneapolis
mink
minor ailment
minor disagreement
minor injuries
minor league
minority
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان