خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوشیده (لباس)
2 . ناچیز
3 . فروتن
[صفت]
modest
/ˈmɑːdɪst/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more modest]
[حالت عالی: most modest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پوشیده (لباس)
a modest dress
یک پیراهن پوشیده
2
ناچیز
محقر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محقر
1.They live in a modest house, considering their wealth.
1. نسبت به ثروتشان، آنها در خانهای محقر زندگی میکنند.
modest amount of something
مقدار ناچیز از چیزی
She had saved a modest amount of money.
او مقدار ناچیزی پول پسانداز کرده بود.
3
فروتن
متواضع، کمادعا، افتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیافاده
افتاده
سربهزیر
سلیم
متواضع
فروتن
آزرمگین
1.she was a modest girl.
1. او دختری متواضع بود.
to be modest about something
درباره چیزی متواضع بودن
He was always modest about his role in the Everest expedition.
او همیشه درباره نقشش در سفر اکتشافی اورست متواضع بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
modernized
modernize
modernization
modernity
modernist
modest success
modestly
modesty
modicum
modification
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان