Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . نقل مکان کردن
[فعل]
to move away
/muv əˈweɪ/
فعل گذرا
[گذشته: moved away]
[گذشته: moved away]
[گذشته کامل: moved away]
صرف فعل
1
نقل مکان کردن
از جایی رفتن
1.She's been all on her own since her daughter moved away.
1. او از وقتی دخترش رفت، تنها زندگی کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
move a muscle
move
movable
mouthy
mouthwash
move back
move in
move into a new place
move off
move on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان