مترادف و متضاد
demand
require
want
have
hold
possess
to need something/somebody
به چیزی/کسی نیاز داشتن
1.
Babies need constant care.
1.
نوزادان به مراقبت دائمی نیاز دارند.
2.
Do you need any help?
2.
به کمک نیاز دارید؟
3.
Don't go—I might need you.
3.
نرو؛ ممکن است به تو نیاز داشته باشم.
4.
He needs an operation.
4.
او به یک عمل جراحی نیاز دارد.
5.
I don't need your comments, thank you.
5.
من به نظرات تو نیاز ندارم، ممنون.
6.
I need some new shoes.
6.
من به کفشهایی نو نیاز دارم.
to need doing something
به انجام کاری نیاز داشتن
This shirt needs washing.
این پیراهن به شستن نیاز دارد.
to badly need
بهشدت نیاز داشتن
They badly needed a change.
آنها بهشدت به یک تغییر نیاز داشتند.
کاربرد فعل need به معنای نیاز داشتن
واژه need بهعنوان یک فعل اشاره دارد به احتیاج به چیزی یا کسی که از اهمیت و نقشی حیاتی برخوردار است. مثال:
".He needs an operation" (او به یک عمل جراحی نیاز دارد.)
".I need some new shoes" (من به کفشهایی نو نیاز دارم.)
2
بایستن
باید
(need)
مترادف و متضاد
be obliged to
have to
must
to need to do something
باید کاری را انجام دادن
1.
All you need to do is complete this form.
1.
همه [تنها] کاری که باید انجام دهید، پر کردن این فرم است.
2.
I need to get some sleep.
2.
من باید کمی بخوابم.
3.
She needs to wash her hair.
3.
او باید موهایش را بشوید.
to need (not) do something
لازم بودن/نبودن کاری را انجام دادن
You needn't bother asking Rick—I know he's too busy.
لازم نیست زحمت بکشی از "ریک" بخواهی؛ من میدانم او زیادی سرش شلوغ است.
to need (not) have done something
لازم بودن/نبودن کاری را انجام دادن
You needn't have worried—it all turned out fine.
لازم نبود نگران شوی؛ همهچیز درست از آب درآمد.
کاربرد فعل need به معنای بایستن
این فعل به التزام انجام یک عمل اشاره دارد؛ عملی که به هر شکل ممکن باید انجام شود و نمیتوان آن را نادیده گرفت. مثال:
".She needs to wash her hair" (او باید موهایش را بشوید.)
ما دوباره با شما تماس میگیریم، اگر نیاز بهوجود بیاید [باشد].
to be in need of something
نیازمند چیزی بودن
The house is in need of a thorough cleaning.
خانه نیازمند یک تمیزکاری اساسی است.
need (for somebody/something) to do something
نیازی برای کسی/چیزی بودن برای انجام کاری
There is no need for you to get up early tomorrow.
نیازی نیست که فردا صبح زود بلند شوی.
to have no need to
نیازی نبودن به انجام کاری
I had no need to open the letter—I knew what it would say.
نیازی نبود نامه را باز کنم؛ میدانستم چه در آن نوشته شدهاست.
to suit somebody's need
مناسب نیازهای کسی بودن
He will design any menu to suit your individual needs.
او هر منویی را مناسب با نیازهای شما طراحی میکند.
a need to do something
لزوم برای انجام کاری
Is there any need to change the current system?
هیچ لزومی برای تغییر سیستم کنونی وجود دارد؟
کاربرد اسم need به معنای نیاز و لزوم
- اسم need در مفهوم "نیاز" بهطور کلی به معنای احساس شدید خواستن چیزی یا کسی و یا داشتن آن است. مثال:
".She had no more need of me" (او دیگر به من نیازی نداشت.)
- اسم need در مفهوم "نیاز" اشاره دارد به چیزهایی که یک فرد برای یک زندگی راحت به آنها وابسته است و بدون آنها ادامه زندگی برای او بسیار سخت و یا غیرممکن است. مثال:
".You have to satisfy my needs" (باید نیازهای مرا برآورده کنی.)
"financial needs" (نیازهای مالی)
- اسم need در مفهوم "لزوم" اشاره به وضعیتی دارد که انجام عملی بهخصوص در آن ضروری است. مثال:
"?Is there any need to change the current system" (هیچ لزومی برای تغییر سیستم کنونی وجود دارد؟)
4
نیازمندی
درماندگی، تنگدستی
مترادف و متضاد
hardship
in need
نیازمند
The charity aims to provide assistance to people in need.
این خیریه قصد دارد برای افراد نیازمند کمک فراهم کند [به افراد نیازمند کمک کند].