خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آدم عجیبوغریب
2 . عجیب و غریب
[اسم]
oddball
/ˈɑːdbɔːl/
قابل شمارش
1
آدم عجیبوغریب
informal
1.He has always been an oddball.
1. او همیشه آدم عجیبوغریبی بودهاست.
[صفت]
oddball
/ˈɑːdbɔːl/
غیرقابل مقایسه
2
عجیب و غریب
غیرعادی
informal
1.The oddball superstar's habits include watching TV with his chimpanzee.
1. یکی از عادتهای عجیبوغریب ستاره سینما تماشا کردن تلویزیون با شامپانزهاش است.
oddball characters
تصاویر
کلمات نزدیک
odd number
odd jobs
odd job man
odd
od
oddity
oddly
oddly quiet
oddly-named
oddments
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان