خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارج از شیفت کاری
[حرف اضافه]
off duty
/ɔf ˈduti/
1
خارج از شیفت کاری
خارج از خدمت، خارج از وظیفه
1.The police officer was off duty.
1. آن افسر پلیس خارج از شیفت کاری بود [آن افسر پلیس سر شیفت نبود].
تصاویر
کلمات نزدیک
off and on
off
of no consequence
of necessity
of little consequence
off form
off one's hands
off one's noodle
off one's rocker
off one's trolley
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان