خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اداره کردن
[فعل]
to officiate
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اداره کردن
نظارت کردن، اجرا کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
official
officer
office building
office block
office
offload
offshore
offshore rig
offspring
often
کلمات نزدیک
offhandedly
offertory
oestrus
oedipal
odoriferous
officiating
offload
ogress
oiler
ole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان