Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . تخلیه کردن (بار)
2 . تخلیه کردن (احساسات، نگرانی و...)
[فعل]
to offload
/ˌɔːfˈləʊd/
فعل گذرا
[گذشته: offloaded]
[گذشته: offloaded]
[گذشته کامل: offloaded]
صرف فعل
1
تخلیه کردن (بار)
مترادف و متضاد
unload
1.The goods were offloaded at the dock.
1. کالاها در اسکله تخلیه شدند.
2
تخلیه کردن (احساسات، نگرانی و...)
بازگو کردن (مشکلات، نگرانی و...)
1.It's nice to have someone you can offload your problems onto.
1. خوب است یک نفر را داشته باشی که بتوانی مشکلاتت را برایش بازگو کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
officiating
officiate
offhandedly
offertory
oestrus
ogress
oiler
ole
oleaginous
oleo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان