خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فوراً
2 . درجا
[قید]
on the spot
/ɑːnðə spˈɑːt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فوراً
بلافاصله
مترادف و متضاد
immediately
1.He answered the question on the spot.
1. او فوراً جواب سؤال را داد.
2
درجا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در جا
فیالمجلس
1.Running on the spot is good exercise.
1. درجا دویدن ورزش خوبی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
on the side
on the same wavelength
on the rocks
on the rise
on the right track
on the subject of
on the surface
on the tip of one's tongue
on the verge of
on the way
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان