خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برای خود کار کردن
[عبارت]
one's own boss
/wʌnz oʊn bɑs/
1
برای خود کار کردن
آقای خود بودن
1.Since I’m my own boss, my hours are flexible.
1. از آنجا که برای خودم کار میکنم، ساعتهای (کاری)ام قابل تغییر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
one's mind goes blank
one's heart stands still
one's heart skips a beat
one's heart sinks
one's heart lurches
one's right arm
one's teeth chatter
one's temper flares
one-dimensional
one-eyed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان