خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لباس (ست کامل)
2 . تجهیز شدن
[اسم]
outfit
/ˈaʊtfɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لباس (ست کامل)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لباس
1.a Superman outfit
1. لباس سوپرمن
2.a wedding outfit
2. لباس عروس
3.She was wearing an expensive new outfit.
3. او یک دست لباس جدید گران قیمت پوشیده بود.
[فعل]
to outfit
/ˈaʊtfɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: outfitted]
[گذشته: outfitted]
[گذشته کامل: outfitted]
صرف فعل
2
تجهیز شدن
مجهز کردن
1.The ship was outfitted with a 12-bed hospital.
1. کشتی مجهز به یک بیمارستان دوازده تخته بود.
2.They had enough swords and suits of armor to outfit an army.
2. آنها به حد کافی شمشیر و زره داشتند که بتوانند یک ارتش را مجهز کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
outerwear
outer space
outer
outdoors
outdoor
outfitted
outflow
outgoing
outlander
outlandish
کلمات نزدیک
outfielder
outfield
outface
outerwear
outermost
outflank
outflow
outgoing
outgoing personality
outgoings
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان