خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدترین مراحل بیماری را پشت سر گذاشتن
[عبارت]
over the worst
/ˈoʊvər ðə wɜrst/
1
بدترین مراحل بیماری را پشت سر گذاشتن
رو به بهبودی رفتن
مترادف و متضاد
recover
1.My brother is over the worst since his skiing accident last month.
1. برادرم از حادثه اسکی ماه گذشته اش رو به بهبودی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
over the next few years
over the moon
over my dead body
over and over
over
over there
over time
over-optimistic
over-the-counter
over-the-top
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان