Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . سطل
[اسم]
pail
/pˈeɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سطل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سطل
مترادف و متضاد
bucket
1.Fill the pail with sand.
1. سطل را از شن پر کن.
2.She filled the pail with water.
2. او سطل را از آب پر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
paid-up
paid vacation
paid time off
paid leave
paid
pailful
paillasse
pain
pain pill
pain sensation
کلمات نزدیک
paid-up capital
paid-up
pagoda
pager
pageboy
pain
pain in the neck
pained
painful
painfully
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان