Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . فوت کردن
[فعل]
to pass away
/pæs əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: passed away]
[گذشته: passed away]
[گذشته کامل: passed away]
صرف فعل
1
فوت کردن
در گذشتن، از دنیا رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دار فانی را بدرود گفتن
درگذشتن
از دنیا رفتن
رفتن
وفات کردن
مردن
مرحوم شدن
فوت کردن
1.His mother passed away last year.
1. مادر او سال گذشته از دنیا رفت.
2.She's terribly upset because her father passed away last week
2. او بهشدت ناراحت است، چون پدرش هفته گذشته فوت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pass around
pass a test
pass a law
pass a course
pass
pass key
pass mark
pass off
pass on
pass out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان