Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . خود را جای کسی/چیزی زدن
[فعل]
to pass for
/pæs fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: passed for]
[گذشته: passed for]
[گذشته کامل: passed for]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خود را جای کسی/چیزی زدن
(کسی) بهعنوان کسی/چیزی خوردن، شبیه کسی/چیزی شدن
to pass for somebody/something
خود را جای کسی/چیزی جا زدن
1. He speaks the language so well he could easily pass for a German.
1. او آنقدر خوب به (آن) زبان صحبت میکند که بهراحتی میتواند خودش را جای یک آدم آلمانی بزند.
2. I really want to go and see the film, but I don't think I'd pass for 18.
2. من واقعاً دوست دارم بروم و فیلم را ببینم، اما فکر نمیکنم به یک آدم هجده ساله بخورم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pass down
pass completion
pass catcher
pass by
pass away
pass judgment
pass lips
pass muster
pass off
pass on
کلمات نزدیک
pass by
pair off
packed out
pack away
order around
phase in
phone around
phone up
plan ahead
pop out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان