خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طرح
2 . طرحواره
[اسم]
pattern
/ˈpæt̬.ərn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طرح
نقش، الگو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الگو
نقشه
نقش
مدل
مترادف و متضاد
decoration
design
ornament
1.The carpet was very old and had an unusual pattern.
1. فرش بسیار قدیمی بود و نقشی نامتعارف داشت.
pattern of something
طرح چیزی
The bright pattern of the monarch butterfly distracts its predators.
طرح رنگارنگ «پروانه شهریار» حواس شکارچیان را پرت میکند.
patterns of behavior
الگوهای رفتاری
to change patterns of behavior among students
الگوهای رفتاری بین دانشآموزان را تغییر دادن
the same/a similar pattern
الگوی یکسان/مشابه
Each of the murders has followed a similar pattern.
در هر یک از قتلها از یک الگوی یکسان پیروی شده است.
to follow a pattern
از یک الگو پیروی کردن
Her headaches did not seem to follow any particular pattern.
سردردهای او ظاهرا از هیچ الگوی خاصی پیروی نمیکردند.
a shirt with a floral pattern
پیراهنی با طرح گلدار
2
طرحواره
روال
مترادف و متضاد
arrangement
blueprint
model
an irregular sleeping pattern
روال نامنظم خواب
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
patronize
patronage
patrol
patriarchy
patriarchal
patterned
patty
pave
pavement
pavement artist
کلمات نزدیک
patter
patsy
patronymic
patronizing
patronize
patterned
patterson
paucity
paul
paula
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان