خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کامل پرداخت کردن (قرض)
[فعل]
to pay up
/peɪ ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: paid up]
[گذشته: paid up]
[گذشته کامل: paid up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کامل پرداخت کردن (قرض)
تسویه کردن
1.Eventually they paid up, but only after receiving several reminders.
1. درنهایت آنها (قرضشان را) کامل پرداخت کردند، اما تنها بعد از دریافت کردن چندین تذکر.
2.I had a hard time getting him to pay up.
2. خیلی سختی کشیدم تا او را وادار به تسویه کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pay out
pay off
pay for
pay dirt
pay back
paying attention
payment
payoff
personal computer
pe-tsai
کلمات نزدیک
pay tv
pay tribute
pay toll
pay through the nose
pay the money back in installments
pay-off
pay-per-view
payable
paycheck
payday
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان