خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مبلغ پرداختی
2 . نتیجه نهایی
3 . رشوه
4 . سود
[اسم]
pay-off
/pˈeɪˈɔf/
قابل شمارش
1
مبلغ پرداختی
پرداخت
مترادف و متضاد
payment
2
نتیجه نهایی
مترادف و متضاد
outcome
3
رشوه
مترادف و متضاد
bribe
1.The clerk was accused of receiving pay-offs for several occasions.
1. منشی متهم به دریافت رشوه در چندین موقعیت مختلف بود.
4
سود
مترادف و متضاد
return
تصاویر
کلمات نزدیک
pay up
pay tv
pay tribute
pay toll
pay through the nose
pay-per-view
payable
paycheck
payday
paye
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان