خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فر موقت
2 . فر موقت کردن
[اسم]
perm
/pɜːrm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فر موقت
فر شش ماهه
1.I’m thinking of having a perm.
1. من دارم فکر میکنم که موهایم را فر شش ماهه کنم.
2.to have a perm
2. فر شش ماهه کردن
[فعل]
to perm
/pɜːrm/
فعل گذرا
[گذشته: permed]
[گذشته: permed]
[گذشته کامل: permed]
صرف فعل
2
فر موقت کردن
فر شش ماهه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میزانپلی کردن
1.to have your hair permed
1. موها را فر موقت کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
perk up
periwinkle
perishable
perish
periplaneta australasiae
permanent
permanently
permeate
permission
permit
کلمات نزدیک
perky
perkins
perk up one's ear
perk up
perk
permanence
permanent
permanently
permanganate
permeability
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان