1 . برنامه‌ریزی بلندمدت کردن
[فعل]

to plan ahead

/plæn əˈhɛd/
فعل ناگذر
[گذشته: planned ahead] [گذشته: planned ahead] [گذشته کامل: planned ahead]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برنامه‌ریزی بلندمدت کردن

  • 1.You can avoid a lot of stress by planning ahead.
    1. تو می‌توانی با برنامه‌ریزی بلندمدت از کلی استرس جلوگیری کنی.
  • 2.You’ve got to plan ahead and save your money for your retirement.
    2. تو باید برنامه‌ریزی بلندمدت کنی و برای بازنشستگی پول جمع کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان