[فعل]

to press on

/prɛs ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: pressed on] [گذشته: pressed on] [گذشته کامل: pressed on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصرانه ادامه دادن پافشاری کردن

  • 1.The company is pressing on with its plans for a new warehouse.
    1. شرکت دارد مصرانه برنامه‌اش برای (ساخت) یک انبار جدید را ادامه می‌دهد.
  • 2.The witness started crying, but the lawyer pressed on.
    2. شاهد شروع به گریه کرد، اما وکیل مصرانه ادامه داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان