[فعل]

to push in

/pʊʃ ɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: pushed in] [گذشته: pushed in] [گذشته کامل: pushed in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌نوبت وارد صف شدن جلوی کسی در صف (بی‌نوبت) ایستادن

informal
مترادف و متضاد cut in
  • 1.I was about to get on the bus when two men pushed in in front of me.
    1. می‌خواستم سوار اتوبوس شوم که دو نفر بدون نوبت جلوی من وارد صف شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان