[فعل]

to put across

/pʊt əˈkrɔs/
فعل گذرا
[گذشته: put across] [گذشته: put across] [گذشته کامل: put across]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیان کردن منتقل کردن

to put something across (to somebody)
چیزی را بیان کردن (به کسی)
  • 1. It's an interesting idea and I thought he put it across well.
    1. ایده جالبی است و من فکر کردم او خوب بیانش کرد.
  • 2. She's not very good at putting her views across.
    2. او خیلی در بیان نظراتش خوب نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان