خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بندر
2 . ورودی (کشتی یا هواپیما)
3 . درگاه (کامپیوتر)
4 . شهر بندری
[اسم]
port
/pɔːrt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بندر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بندر
مترادف و متضاد
harbour
pier
seaport
1.We had a good view of all the ships coming into port.
1. منظره خوبی از تمام کشتیهایی که به بندر می آمدند، داشتیم.
a fishing port
بندر ماهیگیری
The town originated as a small fishing port.
شهر از یک بندر ماهیگیری کوچک شکل گرفته است.
2
ورودی (کشتی یا هواپیما)
درب ورودی و خروجی (کشتی و هواپیما)
1.This cabin has rectangular ports.
1. این کابین درب مستطیلی دارد.
2.We had loss of fuel from the left port.
2. ما از ورودی سمت چپ، کاهش سوخت داشتیم.
3
درگاه (کامپیوتر)
پورت
1.Configuring devices attached to a parallel port can be more complex.
1. پیکربندیکردن دستگاههایی که به پورت موازی وصل هستند میتواند پیچیده باشد.
2.You need a modem port.
2. شما نیاز به درگاه مودم دارید.
4
شهر بندری
شهر ساحلی
1.We stopped for the night in Port Augusta.
1. ما شب را در شهر بندری "آگوستا" ماندیم.
2.We went ashore when the boat reached the port.
2. وقتی قایق به شهر بندری رسید، به کنار ساحل رفتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
porsche
porridge
porpoise
porous
pornography
port of call
port wine stain
portable
portal
portent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان